.
آثار شادروان دکتر قیصر امینپور در دوم اردیبهشت
سال ١٣٣٨ در بخش گتوند از توابع استان خوزستان
دیده به جهان گشود. او در آغاز عاشق نقاشی بود
اما سرانجام به سراغ شعر رفت و شعر او را به
دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران کشاند.
قیصر یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری حوزهی
اندیشه و هنر اسلامی (١٣٥٨) و دفتر شعر
جوان (١٣٦٨) بود. از سال ١٣٦٠ تا ١٣٧١ دبیری
شعر هفتهنامهی سروش با او بود و از سال ١٣٦٧
هم سردبیر ماهنامهی ادبی هنری سروش نوجوان بود
که در سال ١٣٨٢ از این سمت کنارهگیری کرد.
او در سال ١٣٧٦ از پایاننامهی دکترایش با عنوان
«سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد و اکنون در
دانشگاه تهران تدریس میکند.
آن مرحوم یکی از شاعران ماندگار زمان ماست.
شعر او صدای انسان معاصر است.
انسانی خسته در راهروهای اداری، مانده
در بنبست معرفت، رنجیده از بیوفایی یاران،
اما آرزومند و مغرور. انسانی که یک روز یکدفعه عاشق میشود
و بعد زندگی و روزمرگی آنقدر او را گرفتار میکند
که حتی عشق را فراموش میکند. آدمی که همیشه در
حسرت دیروز خویش است و منتظر فردایی که زودتر
از راه برسد و همه چیز را درست کند.
آثاری که تا کنون از او به چاپ رسیده عبارتاند از
- تنفس صبح (١٣٦٣)
- در کوچهی آفتاب (١٣٦٣)
- طوفان در پرانتز - نثر ادبی (١٣٦٥)
- ظهر روز دهم - منظومه (١٣٦٥)
- مثل چشمه مثل رود - برای نوجوانان (١٣٦٨)
- بیبال پریدن - نثر نوجوان (١٣٧٠)
- گفتگوهای بیگفتگو (١٣٧٠)
- آینههای ناگهان (١٣٧٢)
- به قول پرستو - شعر نوجوان (١٣٧٥)
- گزینهی اشعار (١٣٧٨)
- گلها همه آفتابگردانند (١٣٨٠)
- سنت و نوآوری در شعر معاصر (١٣٨٣)
یک غزل و یک شعر نیمایی از سرودههای او را میخوانیم.
خواب
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
میجویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را
بیتابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره، خواب را
بایستهای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی میآفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنیتر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
هر چه هستی باش
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشآبی!
با توام ای شور! ای دلشورهی شیرین!
با توام
ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمیدانم!
هر چه هستی باش! اما کاش ...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!